سامانسامان، تا این لحظه: 5 سال و 12 روز سن داره

سامان جان به چشمان مهربانه تو می نویسم حکایت بی نهایت عشق را

جان منی از این عزیزتر نمی شود....

باران تابستان 1400

امروز وسط تابستان کلی بارون اومد پسرم  با کلی صدای قشنگ و زیبایی فراوان  نگم برات از خوشحالی تو و سینا انقد زیر بارون با هم بازی کردین که وقتی اومدین داخل خونه مثل موش آب کشیده شده بودین 🤭😂 بعداز بازی رفتید حمام دوتایی شما خودتان مثل باران تابستان می مانید که زمین خشک دلم را سیراب میکنید و من چه خوشبختم که سه مرد در کنارم دارم که آنها را چون جان خویش دوست دارم💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖 ...
27 تير 1400

بیست و هفت ماهگی

چقدر زود گذشت اين ٢ سال و ٣ ماه ! چقدر زود بزرگ شدي سامان ! گاهي در گوش ات  زمزمه ميكنم : سامان ، براي بزرگ شدن عجله نكن ! اما انگار زندگي دارد روي دور تند حركت ميكند ! كمي آرام تر پسرم . به كجا چنين شتابان ؟ بگذار اين روزها را خوب نفس بكشم ! به مادرت فرصت بده جان مادر ! تو را دوست داریم به خاطر تمام زیبایی هایی که از این دنیای نازیبا نشانمان دادی تو را بی هیچ دلیلی دوست داریم ... 27 ماهگی ات مبارک آرام جانم این روزها عسل خانه شدی با زبون شیرینت  لهجه ای که فقط من میفهمم و لذت میبرم و برای همه ترجمه میکنم 😍 و دکتر خانواده،دکتری که تمام درد های خانواده را با یک خنده ی زیبا درما...
27 تير 1400

بستنی

من و این همه خوشبختی محاله جان شیرینم امروز بابایی با یه عالمه بستنی اومد خونه نمیدونستی از خوشحالی چیکار کنی 😘 تند تند بابایی رو بوس میکردی و میگفتی یخ یخ خوشحالیت بزرگترین شادی دنیاست💞 تو گرانبهاترین اعجاز  خداوند ی... برای داشتنت باید وضوی  باران  گرفت... و بر محراب رویت سجاده ای از  گلبرگ یاس  گسترد... و به نام عشق شبنم وار بر  عطر  تو سجده کرد... و هزاران هزار  گل سرخ  را تسبیح لحظه هایت نمود... و تو می دانی سامان شیرین ما  ،آیین دوست داشتن را که آنقدر زیبا هدیه می کنی این  عشق  را که سیراب می شوم... پسر...
5 تير 1400
1